به به زندگی چه شیرین میشه با عسل خوشگلم نازنین دخترم عشقم نفسم باب با گفت الهی فدات شم نازنینم با بابایی تو اتاق حرف میزدیم تو هم رو تخت نشسته بودی یهویی گفتی باب با من و بابایی هم برخواسته از دل گفتیم جان نا قربونت برم وای که چه کیفی میکردیم ولی هرچی گفتیم بابا تکرار نکردی باور نکرده بودیم که بابا میگفتیم فدات شم فکر میکردیم صدای جدیدی درمیاری چند روز دیگه هم گفتی مام ما قربون دختر خوشگلم بشم که داره حرف میزنه مامانی فدای بابا و مامان گفتنت شه عزیزدلم عاشقتم نازلی قیزیم ...